بعد از تو ما تمام یادگاری ها را **با تکه های سرب و با قطره های منفجر شده ی خون
از گیجگاه های گچ گرفته ی دیوارهای کوچه زودودیم **بعد از تو ما به میدان ها رفتیم
و داد کشیدیم زنده باد مرده باد**و در هیاهوی میدان برای سکه های کوچک آوازه خوان
که زیرکانه به دیدار شهر آمده بودند دست زدیم **بعد از تو ما قاتل یکدیگر بودیم
برای عشق قضاوت کردیم **و همچنان که قلبهایمان
در جیبهایمان نگران بودند **برای سهم عشق قضاوت کردیم
بعد از تو ما به قبرستان ها روی آوردیم**و مرگ زیر چادر مادر بزرگ نفس می کشد
و مرگ آن درخت تناور بود **که زنده های این سوی آغاز
به شاخه های دخیل می بستند**و مرده های آن سوی پایان
به ریشه های فسفر یش چنگ می زدند**و مرگ روی آن ضریح مقدس نشسته بود
که در چهار زاویه اش ناگهان چهار لاله ی آبی**روشن شد ند صدای باد می آید
رخاستم و آب نوشیدم و ناگهان به خاطر آوردم
که کشتزارهای جوان تو از هجوم ملخ ها چگونه ترسیدند **چقدر باید پرداخت
فروغ فرخزاد
:: برچسبها:
حافظ,